پارت نود و نهم

زمان ارسال : ۲۳۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

اواسط مهر بود و سوز هوا مهمان شب‌های شهر شده بود. از ماشین پیاده می‌شود و دستش را به کمری که از رانندگی چند ساعته خشک شده می‌گیرد و شانه‌هایش را رو به عقب می‌کشد تا قولنج کمرش را بشکند. لرزی از تنش می‌گذرد و بلافاصله شانه‌هایش را جمع می‌کند. خیلی وقت بود به تبریز نیامده بود. دلش برای این شهر زیبا و خیابان‌های تمیزش تنگ شده بود. حتی برای سوز سرمایی که خیلی زودتر از تهران، شهر را بغل می

1469
475,002 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ناشناس

    00

    داره جالب میشه

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰🥰

    ۳ ماه پیش
  • سارای

    10

    عالی بودمشتاق ادامه رمان هستم ببین وقتی سمیر اواروبا صدار ببینه چیکار میکنه🤔🤔

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    😊😊قطعا حال خوبی نخواهد داشت.

    ۸ ماه پیش
  • اسرا

    10

    🙏💞

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺

    ۸ ماه پیش
  • Aa

    10

    ممنون برای رمان زیبات🙏💐🌺

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ممنون برای نگاه قشنگتون🥰

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید